جدول جو
جدول جو

معنی چاه ذقن - جستجوی لغت در جدول جو

چاه ذقن
(هَِ ذَ قَ)
چاه زنخ و چاه زنخدان و چاه غبغب. (آنندراج). چاه زنخ و چاه زنخدان. (فرهنگ نظام). کنایه از گوی خرد که در زنخدان و غبغب خوبان میباشد. (آنندراج). مجازاً گود کوچکی که در چانۀ کسی باشد. (فرهنگ نظام). رجوع به چاه زنخ و چاه زنخدان شود
لغت نامه دهخدا
چاه ذقن
چاه زنخ چاه زنخدان
تصویری از چاه ذقن
تصویر چاه ذقن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاه زدن
تصویر چاه زدن
حفر کردن چاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاه بن
تصویر چاه بن
بن چاه، ته چاه، تک چاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاه کن
تصویر چاه کن
کسی که پیشه اش کندن چاه یا لای روبی کاریز است، چاه کن، مقنی، کسی که چاه مستراح را خالی می کند، بیشتر در معنای دوم استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
دهی است از دهستان لاور کنگان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 66 هزارگزی جنوب باختر خورموج، در باختر کوه مند واقع شده است. از نقاط ساحلی دریا، گرمسیر و مالاریائی است و142 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت و ماهیگیری و راهش راه شوسه سابق بوشهر به لنگه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از دهستان نیکنان بخش بشرویه شهرستان فردوس که در 50 هزارگزی شمال بشرویه و 10هزارگزی نیکنان واقع شده، کوهستانی و گرمسیر است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ مُ قَنْ نَ)
چاهی است که ابن مقنع بعلم سحر از آنجا ماهی برمی آورد که چهار فرسخ پرتو می افکند. (برهان). چاهی که ابن مقنع حکیم در شهر کش به نیرنجات راست کرده بود و هر شب ماهی از آن چاه برمی آمد و روشنایی آن تا چار فرسخ میرسید. (آنندراج). چاه نخشب. (آنندراج) (فرهنگ نظام) : ’مقنع بیرون آمد بماوراءالنهر (بزمان خلافت مهدی عباسی) و دعویی کرد که اندر مسلمانی کس نکرده بود، و نام او هاشم بن الحکیم (در متن: الحکم) بود و جادوی عظیم داشت، مقنعی بر روی بسته داشتی و دعوی خدایی کردی... و از این سبب او را مقنع خواندندی و آن است که چاه ساخت بحکمت و سیماب در آن ریخت با اخلاطهایی که داشت، تا عکس آن بر هوا چنان مینمود که ماهی بر آسمان همی تابد، و شرح کار و شعبده های او دراز است’ (مجمل التواریخ والقصص ص 334-335). رجوع به چاه نخشب شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حصن بخش زرندشهرستان کرمان که در 30 هزارگزی جنوب باختری زرند و7 هزارگزی باختر راه مالرو زرند به بافق واقع شده، جلگه و معتدل است و 353 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات، حبوبات، پسته و پنبه، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان زاوۀ بخش حومه شهرستان تربت حیدریه که در 72 هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه واقع شده. دامنه و معتدل است و 187 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت، گله داری، قالیچه و کرباس بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
تک چاه. (آنندراج). بن چاه. ته چاه:
بدین چاه در آب سرد است و خوش
بفرمای تا من بوم آبکش
که هستند با من پرستنده مرد
کزین چاه بن برکشند آب سرد.
فردوسی.
پس آن به که غوکان در این چاه بن
نگویند از موج دریا سخن.
میرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاه مقنع
تصویر چاه مقنع
چاه خود پوش چاه نخشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه کن
تصویر چاه کن
مقنی، کسی که کارش چاه کندن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه کن
تصویر چاه کن
مقنی
فرهنگ واژه فارسی سره
چاهجو، مقنی، چاه خو، چاخو، چخو، کننده چاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد